الهی...گاهی...نگاهی...

خزان به قیمت جان جار می زنید، اما بهار را به پشیزی نمی خرید !

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 233
بازدید کل : 3414
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



 

در چشم آفتاب چو شبنم زيادي ام / چون زهر هرچه که باشم اگر کم ، زيادي ام

همچون نفس ، غريبترين آمدن مراست / تا ميرسم به سينه همان دم ، زيادي ام

***

ماهيان روي خاک ، ماهيان روي آب / وقت مردن ، ساحل و دريا چه فرقي ميکند ؟

ياد شيرين تو بر من زندگي را تلخ کرد / تلخ و شيرين جهان اما چه فرقي ميکند ؟

***

ترسم آخر ز غم عشق تو ديوانه شوم / بيخود از خود شوم و راهي ميخانه شوم

آنقدر باده بنوشم که شوم مست و خراب / نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب

***

ما همانيم که با ياد تو مستيم هنوز / از دوري تو جام به دستيم هنوز

در خلوت خود به ياد ما باش که ما / در خلوت خود ياد تو هستيم هنوز

***

درد يک پنجره را پنجره ها مي فهمند / معني کور شدن را گره ها مي فهمند

  يک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن / چشم ها بيشتر از حنجره ها مي فهمند

***

امروز اميرِ در ميخانه تويي تو / فريادرس  ناله ي مستانه تويي تو

 مرغ دل ما را که به کس رام نگردد / آرام تويي ! دام تويي ! دانه تويي تو !

***

قاصد که از او به من خبر هيچ نگفت

گفتم :که تو را يار مگر هيچ نگفت؟

گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو

آهي به لب آورد و دگر هيچ نگفت . . .

***

ديگر در اين قمار نبايد زيان دهم / بگذار در جدا شدن از يار جان دهم

همچون نسيم مي گذرد تا به رفتنش / چون بوته زار دست برايش تکان دهم

***

از خرابي مي گذشتم، منزلم آمد به ياد

  دست و پا گم کرده اي ديدم دلم آمد به ياد 

***

من نه عاشق بودم ، نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من

من خودم بودم و يک حس غريب ، که به صد عشق و هوس مي ارزد

***

گاه شبها تا سحر يکريز يادت ميکنم / از سحر تا شام فردا نيز يادت ميکنم

  موجب شرم است من اينگونه يادت ميکنم / واي بر من تا چه حد ناچيز يادت ميکنم

***

از او که رفته نبايد رنجشي به دل گرفت

آنکه دوستش داريم همه گونه حقي بر ما دارد

حتي حق آنکه ديگر دوستمان  نداشته باشد.

نمي توان از او رنجشي به دل گرفت،

بلکه بايد تنها از خود رنجيد

که چرا بايد آنقدر شايسته ي محبت نباشيم که دوست ما را ترک کند ...

و اين خود دردي کشنده است ...

***

اي که بر لبهاي ما طرح تبسم مي شوي

دعوت ما بوده اي ، مهمان مردم می شوي؟!

***

برایت آرزو می کنم بهترین هایی را که هیچکس برایم آرزو نکرد.

***

به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد ،

به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز .

***

چه قدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدنها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است.
***

میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است، آنکس که غریب نیست شاید که دوست نباشد.

***

بگذار در قشنگترین اشتباه من/ آتش بگیرد از تو دل سر براه من / روزی مگر خود تو دچارم نکرده ای/ از چاله در بیا که بیفتی به چاه من
***

یادمان باشد تا هستیم به یاد هم باشیم ، موقع رفتن فریاد صدایی ندارد.

***

گر تحمل بنمایی ای دوست ، همچو خاری که شود همدم گل، با تو تا مرز شکفتن، با تو تا سبز شدن. آن طرف تر حتی، با تو تا زرد شدن می مانم .

***

پيراهن خيس ابر تن پوش من است

صد باغ تبر خورده در آغوش من است

اين زندگي کبود اين تلخ بنفش

زخمي است که سالهاست بر دوش من است

***

از شهر تو رفت خواهم اي شهرآراي

جان را به وداع کوتهي روي بنماي

از جور تو در سفر بيفشردم پاي

دل را به تو و تو را سپردم به خداي

***

ديدي اي حافظ كه كنعان دلم بيمار شد / عاقبت با اشك غم ،كوه اميدم كاه شد

گفته بودي يوسف گمگشته باز آيد ولي / يوسف من تا قيامت همنشين چاه شد

***

آزاد شو از بند خويش، زنجير را باور نكن/ اكنون زمان زندگيست، تاخير را باور نكن/ خود را ضعيف و كم ندان، تنها دراين عالم ندان/ بر روي بوم زندگي، هرچيز ميخواهي بكش/ زيبا و زشتش پاي توست ، تقدير را باور نكن/ خالق تو را شاد آفريد ، پرواز كن تا آرزو ،زنجير را باور نكن

***

اين روزها، آب وهواي دلم آن قدر باراني ست،آنقدر که رخت دلتنگيم را، فرصتي براي خشک شدن نيست...!

***

آدما اشتباه ميكنن دنبال خوشبختي ميگردن،خوشبختي پيدا كردني نيست ، ساختنيه.

***

زندگي وقت کمي بود و نميدانستيم / همه ی عمر دمي بود و نميدانستيم

حسرت رد شدن ثانيه هاي کوچک / فرصت مغتنمي بود و نميدانستيم

تشنه لب ، عمر بسر رفت و به قول سهراب / آب در يک قدمي بود و نميدانستيم

***

دواي درد مرا هيچ کس نمي فهمد

فقط بگو به طبيبان دعا کنند مرا

***

تو را نه عاشقانه

و نه عاقلانه و نه حتي عاجزانه

که تو را عادلانه در آغوش مي کشم !

عدل مگر نه آن است که هر چيزي سر جاي خودش باشد؟!

***

کاري که از ماندنت بر نمي آمد

بي شک رفتنت عاشقم کرد

***

تمام شهر محل را سپرده ام که بگويند،به هر کجا که تو هستي،خدا به پشت و پناهت .

***

عشق بر تدبير خندد زانکه در صحراي عقل/ هرچه تدبير است جز بازيچه ي تقدير نيست

***

کلمات محبت آميز کوتاه و آسان است ، ولي بازتاب آن ها واقعا بي انتهاست .

***

يادم باشد و يادت نرود که همه ي ما براي يک بار ايستادن ، هزاران بار افتاده ايم !

***

تقصير ما نيست که بر روي حرفهايمان نمي مانيم...

ما بر زميني زندگي مي کنيم که هر روز خودش را دور ميزند!

***

خياط خوبي ست خدا

اما

دل مرا ، به عمد يا سهو ، نمي دانم ...!!

شايد بي هوا

تنگ به سينه ام کوک زد...

***

ميان ماندن و نماندن

فاصله تنها يك حرف ساده بود.

از قول من

به باران بي امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسياب علاقه اش نمي افتد.

***

سرم درد ميکند براي دردسر!

و تو ميداني آنقدردوستت دارم

که حتي اگر سرم به سنگ بخورد

يا سنگ به سرم !

از اين دوستت دارم دست بر نخواهم داشت.

***

سبدي عشق در انديشه ي من / که پر از گل بدهم هديه به تو

  غافل از آنکه تو خود ناب تري / يک جهان گل بخورد غبطه به تو

***

دلبسته ي تو هستم،لازم به گفتني نيست / مهري که با تو بستم هرگز شکستني نيست

***

خداوندا عزيزم را تو ياري کن / پناهش باش و در حقش تو کاري کن

الهي هرچه ميخواهد نصيبش کن / خدایا بر لبش لبخند جاري کن

***

فقط گوشه چشمي ار نگاه خدا براي خوشبختي همه ي انسانها کافيست ، تنها به نگاه او ميسپارمت !

***

بيا تا در شب چشمت ببازم صبح فردا را / جدا از تو نمي خواهم ببينم روي دنيا را

***

در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم / عاشق نمي شوي که ببيني چه مي کشم

 با عقل آب عشق به يک جو نمي رود / بيچاره من که ساخته از آب و آتشم

پروانه را شکايتي از جور شمع نيست / عمري است که در هواي تو مي سوزم و خوشم

***

سرخ شد آيينه از هرم نگاه من و تو / بهتر از عشق کسي نيست پناه من و تو

هنر عاشقي امروز پسند همه نيست / که محبت شده اينگونه گناه من و تو

***

روزهايي که بي تو مي گذرد / گرچه با ياد توست ثانيه هاش

آرزو باز مي کشد فرياد / در کنار تو مي گذشت اي کاش

***

نيستي کم، نه از آيينه نه حتي از ماه / که ز ديدار تو من تشنه ترم تا از ماه

  من محال است به ديدار تو قانع باشم / کي پلنگي شده راضي به تماشا از ماه ؟!

***

آرزو ميکنم که فرو افتادن هر برگ پاييزي آميني باشد براي آرزوهاي قشنگت.

***

دلتنگ تو امروز شدم تا فردا / فردا شد و باز هم تو گفتي فردا

 امروز دلم مانده و يک دنيا حرف / يک هيچ به نفع دل تو تا فردا

***

دلم بهانه ميکند طلوع ديدن تو را / تا به کجا دلم کشد حسرت ديدن تو را ؟

***

زندگي قافيه باران است، من اگر پاييزم و درختان اميدم همه بي برگ شدند، تو بهاري و به اندازه ي باران خدا زيبايي.

***

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

يک عمر پريشاني دل بسته به مويي است

تنها سر مويي ز سر موي تو دورم

***

کم کم ز يادت ميروم، اين روزگار و رسم اوست / اين جمله را با تلخي اش صد بار تضمين ميکنم

***

تمام شد نوبت عمر و به سر نرفت / خيال يار به سوي خم دگر نرفت

عجب حکايتي کنند اين شمع هاي ميخانه / چه باده ها به بهاي زلف زر نرفت

***

انجماد قلب ها را از خشک سالي چشم ها مي توان فهميد . چشمي که گريستن نمي داند ، زيستن نمي تواند.

***


ادامه مطلب
نويسنده: مارس تاريخ: پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

" مقدمتان ستاره باران "

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mars.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com